چند روزی ست که من فهمیدم تو در اعماق بطن من آرمیده ای.نمی دانم چه احساسی باید داشته باشم کمی گیجم و کمی هم می ترسم .شاید بیشتر از کمی.
از اینکه در اعماق وجود مادر هستی چه احساسی داری؟ایا گرمای وجودمن را احساس می کنی؟صدای مرا می شنوی؟
دلم می خواهد بدانم تو چه شکلی خواهی بود ؟دلم می خواهد هر لحظه که می گذرد را به خاطر بسپارم تا برایت بنویسم .هر لحظه بودن با تو هر لحظه زندگی کردن با تو را حس کنم نفس بکشم .نمی دانم کودکم که تورا به چه نامی صدا بزنم اما تو بی نام هم نامی داری فرزند من هستی .آیا من مادر خوبی خواهم بود ؟آیامرا دو ست خواهی داشت ؟آیا من با خود خواهی های بی پایان خود توان فدارکاری برای تو خواهم داشت؟
می ترسم عزیزم .
مادرت باتمام وجودمی ترسد نمی دانم از چه شاید از ماههای که همه می گوینددشوار خواهد بود شاید برا ی اینکه نگران تو ست نگران اینکه اجزای کوچک وجود تو که باید از عمق وجودی مادرت تغذیه کنند به درستی قادر به این کار خواهند بود؟
همیشه از این تغییر بنیادین می ترسیدم شاید از وجود کوچک تو وحشت داشتم از اینکه مرا از من بگیر ی اما اکنون در این لحظات حس میکنم که دیگر تنها نیستم و حسی از آسودگی می کنم انگار دیگر هیچوقت تنها نخواهم بود با تو
با تو کودکم با تو که منی در قالبی دیگر
باتو که جهان در وجود تو می تپد اکنون نو گل من
مادر درتو تولد می یابد
مرا به دنیا بیاور کودکم
تو آبستن منی.
47108 بازدید
5 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
119 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian